مجمع الجزایر افغانستان گرفتار سونامی مدرنیته
کاوه هامونی کاوه هامونی

این واژه ی جزیره را از جنبش دینی اسماعیلیه وام گرفته ام.چرا که آنها برای پیشبرد کار هایشان،در هر سرزمینی یک "دعوت کننده" بنام داعی می فرستادند و او هم در گوشه ای هواداران خود را گرد می آورد. کمی که کارشان بالا می گرفت نیروی رزمی و یا دژ های کوهستانی بر پا می کردند. نام این مراکز را جزیره می گذاشتند.

حال که سخن از اسماعیلیه رفت بهتر است بدانیم ،جمعیتشان در افغانستان به یک میلیون نفر نمی رسد.این شیعیان باستانی در ِکش و واکش های انتخابات به رهبری سید منصور نادری، سر انجام طرف کرزای را گرفتند.

افغانستان از آن رو مجمع الجزایر است که در این سرزمین گروههای قومی گوناگون با گرایش های دینی متفاوت و زبان و گویش های بیش از 150 گونه کنار هم گرد آمده اند.

به ترتیب بزرگترین این اقوام :پشتون ها هستند .مسلمان و سنی حنفی می باشند.از کوچ نشین ها و خانواده هایی با مناسبات ایلی عشیره ای گرفته تا مدرنترین افراد و خانواده های ممتاز را در بر می گیرند.استقلال افغانستان و بنیاد نهادن چارچوب کنونی این سرزمین بدست پشتونها بوده است.در جزیره خودشان جنسشان جور است.در نزدیکی قندهار پشتونهائی پیدا می شوند که شیعه می باشند.با همه ی اینها می توان گفت بیشترین پشتون ها پشتیبان پرزیدنت کرزای می باشند.

گرفتاری بزرگ پشتونها در آنسوی مرز پاکستان است.شاید شمار پشتونها در دوسوی مرز به بیش از 20 میلیون برسد.(اگر از خودشان بپرسید،از  رقم چهل میلیون سخن می زنند)در نگاه نخست ،پشتون های افغانستان کمتر اسیر مناسبات قبیله ای به نظر می رسند. ولی بی تردید برادران پاکستانی شان نیرومند تر می باشند.

تاجیک ها :دومین گروه قومی افغانستان هستندکه بیشترینشان در جمهوری تاجیکستان زندگی می کنند.آنها هم در جزیره  خودشان همه ی گونه های اجتماعی را دارند.سنی مذهب و حنفی هستند و کمی هم اسماعیلیه ای دارند.گفته می شود که آقای عبدالله عبدالله از پدر پشتو و از مادر تاجیک است.در هر صورت گرایش بیشتر تاجیک ها به ایشان بوده است.در مقایسه با پشتون ها روابط ایلی و عشیره ای نزد تاجیک ها کمرنگ تر است.

هزاره ها:جمعیتی بیش از چهار میلیون دارند.دو گونه ی شیعه،دوازده امامی و اسماعیلیه را درون خویش جای می دهند.نماینده ایشان دکتر بشردوست می باشد.می توان گفت بخش بزرگی از هزاره ها، دکتر بشر دوست را برگزیده اند.نماینده ی آنان تحصیل کرده ی فرانسه ومیانه رو است.با گروه های جهادی همکاری داشته است ولی نه مانند آقای عبدالله که در پیوند سازمانی بود. بگذریم از آنکه دو حزب بزرگ هزاره ای وحدت اسلامی، وحدت اسلامی مردمی..طرف کرزای را گرفتند و تازه آقای برهان الدین ربانی هم به طرفداران "جهاد سالاری" عبدالله پیوست.ولی مردم راه خود را رفتند.

ازبک ها: این ها هم اگر چه بخش بزرگشان در جمهوری موزائیک ازبکستان زندگی می کنند(دو شهر پر جمعیت ازبکستان ،سمرقند و بخارا تاجیک نشین هستند). پرچمدار افغانی شان ژنرال دوستوم می باشد.  اینکه آیا ازبک ها به خواست خود در راهپیمائی ها خواهان بازگشت ژنرال شدند و یا نیرنگ دولتی ها بود ، بر کسی روشن نشد.سرانجام ژنرال دوستوم با سلام و صلوات وارد شد و در ساخت و پاختی دولتی از آقای کرزای پشتیبانی کرد.

ژنرال دوستوم با کارت همه بازی می کند.گاهی جهادی است.گاهی لائیک.گاهی با طالبان معامله می کند.مهم اینکه در جزیره ی ازبک ها کسی کاری به کار جنایت ها و سمت گیری های او ندارد .چون ازبک هست و به مناسبات قومی پای بند می باشد،افراد جزیره او را قبول دارند.همینقدر یاد آوری کنم که در راهپیمائی ها ،هوا دارانش تهدید کرده بودند که اگر او را به کشور راه ندهند،آنها هم بساط انتخابات را به هم خواهند زد.!!

نورستانی ها و ترکمن ها وبلوچ ها هم گروه های کوچک قومی را تشکیل می دهند و در جزیره های خود به سر می برند.افزون بر اینها،هندو ها و گجر ها ،کمونیست ها و... احزاب و گرایش های ویژه ی خودشان را دارند.

به جز چپ ها که در دو گروه گرد هم آمده اند و بواسطه ی دارا بودن مرام و جهان بینی ،از مناسبات ایلی و عشیره ای فاصله گرفته اند،بقیه ی اقوام و گروههای اجتمائی هنوز پای در بند روابط قبیله ای دارند.

حال پرسش اینجاست که یک افغانی در این حد از پیشرفتگی مناسبات اجتماعی،دریافتش از انتخابات و یا نگاهش به رئیس جمهوری چیست؟؟

واژه ای در افغانستان پی در پی به گوش می خورد"کوماندان".اینها تنها فرمانده ی نیرو های جهادی نبودند و یا امروز نقش فرماندار ایالتی را ندارند. بسی بیشتر از اینها هستند.پیش از سرازیر شدن نیرو های ایساف به رهبری آمریکا ، کوماندان ها همه کاره ی مناطقی بودند که زیر نفوذشان بود.مانند ولایت مطلقه ی فقیه خودمان.اولیای فقیه پراکنده در سرتاسر افغانستان به شمار می رفتند . با دگر گونی های پس از یازده ی سپتامبر،در ظاهرکار خیلی چیز ها عوض شده است ولی در واقع، درون جزیره ها مناسبات دست نخورده باقی مانده است.

رئیس جمهوردر دیدگاه چنین مردمی ،همان شاه شاهان یا ولی فقیه سرتاسر افقانستان می باشد.حال پرسش اینجاست که با سازو کار مدنی انتخابات ،گزینش چنین ولایتی چه معنی می دهد؟؟

روشنفکران افغانی فرقی نمی کند از کدام جزیره بیرون جسته باشند، از چند سو زیر منگنه هستند.بیشتر آن ها با گرایش های چپ(مانند نهضت فراگیر) و یا دمکرات(آقای علومی ودکتر کبیررنجبر)،تنها با ایده آل های خود زندگی می کنند.شاید برای آنان تقلب در انتخابات شرم آور باشد. ولی برای مردمی که می خواهند کوماندانشان(مانند دوستوم) بالای سرشان باشد،چه فرقی می کند چه گونه!؟در واقع بیشتر مردم مجمع الجزایر به گردش قدرت باور ندارند چه رسد به شیوه ی دمکراتیک و انتخاباتی آن!

از اینکه انتخابات به دور دوم کشیده شد،هواداران آقای کرزای باکی نداشتند.چون آرای پراکنده ی بسیاری از چپ ها  و دمکرات ها هم به صندوق کرزای ریخته می شد.ترس اینجابود که طالبان قوی تر شده اند و هزینه ی انتخابات برای افغانستان زیاد است.

جناب عبدالله عبدالله با کنار کشیدن وآنهم با ژست مخالفت،کار را برای همه آسان کرد.حال برای ریاست در مجمع الجزایر باید دید که گروه کرزای می توانند به همکاری با دیگران و تقسیم قدرت بیاندیشند!؟

در اینصورت پاسخ قبیله شان را چه خواهند داد!؟مهمتر از همه اینکه آیا با این نمایش های انتخاباتی ،چیزی از مناسبات اجتماعی را می توان به گونه ای بازگشت نا پذیر تغییر داد؟

پیشتر دیدیم که نه مشروطه ی افغانی و نه لوی جرگه، پارلمان نشد.دادگستری با تمام طول و عرضش احکام ماقبل تاریخ صادر کرد.اگر نسیم طالبان پاکستانی بوزد ،از رشته های این چند سال با اینهمه هزینه های جانی و مالی چه بر جای خواهد ماند؟

تخم لق طالبانی پیش از یک قرن در مدرسه های" دیونی" به پشتیبانی انگلیس ها کاشته شد.اینگونه مدارس دینی با ساختار قبیله ای افغانستان سازگار بود.در دوران جنگ های داخلی افغانستان همین سرمایه گذاری دیر پا به بار نشست و گروههای جهادی ضد کونیست دد منشانه به بمب گذاری و کمونیست کشی پرداختند.

ظاهرکار عوض شد ولی بنیاد مناسبات اجتماعی واپس مانده بر جای ماند.تا این بنیاد برجاست،رو بنای مدنی آبرنگ گذرائی بیش نیست.

در ایرانی که برادران افغانی پییشرفته اش می دانند، می بینیم بدون آنکه ساختار قبیله ای و جزیره ای بر جای مانده باشد،چگونه انتخابات بدون کمترین شرمساری بازیچه ی "کوماندان" های مدرن می شود.

احمدی نژاد در اجلاس سازمان ملل ،از انتخابات شکوهمند و کشوری آزاد سخن می گوید. ولی فقیه اش هم دروغ ها و جنایت هایش را به هم می بافد تا با سازو کار ظاهری مدنی آخرین روز های عقب ماندگی ولایت اسلامی را سر پا نگهدارد. از اینرو کار افغانستان به مراتب سخت تر است.

 با پایان جنگ سرد و آسودگی چپ دیروز از وابستگی ها به اردوگاه فروپاشیده ی سوسیالیستی،همراه با دمکرات های دیگر،اینان تنها نیرو هائی هستند که جهان آزاد بر هم سوئی با دمکراسی ومدنیت پذیری بی پیرایه اشان می تواند حساب کند.شور بختانه آموزه های کهنه ی گذشته نمی گذارد ارزشیابی های درست برای پیشرفت سرزمین های واپس مانده ای چون افغانستان به بار بنشیند.از این رو ناچار از خمره ی رنگارنگ انتخابات، کرزای بیرون کشیده شدو حال بایدمنتظر ماند تا زمانه میدانی برای ارزیابی های تازه باز کند.

آقای عبدالله هنوز پرزیدنت را به رسمیت نمی شناسند.

آقای بشردوست تا کنون گفته بودند که انتخابات دور دوم را تحریم می کنند.چرا که عوامل تقلب، مجازات و یا از کار بر کنار نشدند.منظور ایشان هم آن صد نفر کارمندانی نیستند که متهم می باشند.آقای دکتر بشردوست جناب کرزای و آقای عبدالله را نشانه گرفته بودند.

بگذریم از اینکه خودشان می دانند،آرایشان با موضع گیری رهبران هزاره،بد جوری زیر سوال است.با اینحال تلاش می کنند دستهایشان را پاکیزه نشان دهند.

چپ های گرد آمده در "نهضت فراگیر"گیر دیگری دارند.آنان از طرفی دل خوشی از عبدالله عبدالله و آن شعار جهاد سالاری اش ندارند.بویژه آنکه ایشان در کشور کمبود کاردان،کرزای را دشنام می دهد که چرا کمونیست های سابق را به کار گمارده است.

آلودگی به فساد جناب پرزیدنت کرزای و برادر ایشان از سوئی، بی لیاقتی و گوش به فرمانی اش به نیرو های خارجی از سوئی دیگرامکان رای دادن به ا و را هم از چپ های افغانستان گرفته است.مانده بودند که چه کنند!؟

در چنین حال هوائی بود که جناب عبدالله با انصرافشان کار آنها را هم آسان کردند.ولی گرفتاری اینجاست که یخ دمکراسی پارلمانی در افغانستان نخواهد گرفت.یعنی اینکه حساب افغانستان با جمهوری های یوگوسلاوی سابق یکی نیست.در آنجا دشمنی کور خلق ها همراه فساد دولتمردان،این گزک را بدست "جهان آزاد!!!" داد که سررشته مالی و امنیتی کار ها را بدست سازمان ملل بسپارند.

ولی در افغانستان داستانی دیگر،فرهنگی دیگر و تاریخی دیگر پشت سر مردم قرار دارد.

یکی آنکه در آخرین سال های معروف به جنگ سرد،هر چه ته مانده های زشت بر جای مانده از این رویاروئی بود، دامنگیر افغانی ها شد.

همین طالبان ها با چاشنی القاعده به مثابه یک سلاح کم هزینه ی میکربی بر علیه شوروی و نیرو های باورمند به اردوگاه سوسیالیسم به کار گرفته شدند.بی آنکه پاد زهرش در دست کار گردان ها آماده باشد.

دولت پاکستان آن زمان ها سالانه ششصد میلیون دلار به عنوان کمک هزینه ی دفاعی از آمریکا دریافت می کرد.همه ی این پول ها برای مبارزه با کمونیست های افغانی هزینه می شد.چگونه؟

سازمان امنیت پاکستان به زور پول با عقب مانده ترین وفقیر ترین افراد قبیله های پشتون های پاکستانی ومهاجرانی که به پاکستان پناه آورده بودند ،پیوند هائی می ساخت.

دست قاچاقچیان در سوداگری مواد مخدر باز بود.آن زمان ها کار برد پول مواد مخدر برای مبارزه با کمونیست ها عیب نبود.

مردم فقیر و نا آگاه در برابر پنج یا ده هزار دلار ،با آموزش هائی که در ایران و پاکستان می دیدند،بمب هائی در هرجای شهر که می توانستند منفجر می کردند تا کشور نا امن جلوه کند.

منظورم از کثیف ترین ته مانده های دوران جنگ همین چیز هاست.وگرنه کره جنوبی هم پشتیبانی آمریکا در برابر کمونیست ها را دریافت کرد و یا در آنسو کوبا  و ویتنام هم حمایت شوروی را داشتند.تقویت حکومت مرکزی در این کشورها امروزه دست مایه ای برای ثبات و پیشرفت شده است.ولی در مجمع الجزایر افغانستان،این ته مانده های جنگ سرد پیوند سست "جزایر قومی" را با مرکز باز هم سست تر کرد.

در برابر جبهه ی متحد ارتجاع،نیرو های فرا قومی از چپ گرفته تا باورمندان به شیوه ی غربی که روی هم در کشوری که ادعا می شود دوازده در صد با سواد دارد رقمی نیستند،تازه آنها هم همواره در دشمنی با یکدیگر به سر برده و می برند. تخم دشمنی و نا باوری میان آنان از گذشته تا همین امروز با جدیت آبیاری می شود.

اگر همه ی نیرو های طرفدار مدنیت و ترقی متحد شوند و از جانب کشور های پیشرفته هم حمایت گردند ،تا پشتیبانی خانواده هایشان را نداشته باشند راه به جائی نمی برند.

در پایان بهتر است به دوستان غربی توجه داده شود نگاهشان به چپ در افغانستان را با کمونیست های کوبائی یا چریک های آمریکای لاتین عوضی نگیرند.اینان بیشتر روشنفکرانی هستند که در جستجوی راهی برای بیرون کشیدن کشورشان از عقب ماندگی تاریخی می باشند.

وگرنه در نهاد این چپ ها همان فرزندان پر حجب و حیایی را می بینیم که به مناسبات قبیله ای و عشیره ای اگرچه انتقاد می کنند ولی بدان پای بند می باشند.

همچنانکه دیگر طرفداران تشکیل جامعه ی مدنی در افغانستان  از این دایره بیرون نمی روند و اگراین کشور چه بصورت معامله و چه با شعبده بازی انتخاباتی به چنگ ارتجاع گرفتار آید،جائی برای هیچکدام از آنها باقی نمی ماند.

پرسشی که این روز ها همواره بی پاسخ مانده است اینستکه،اگر به درستی آمریکا و متحدانش هزینه ی جنگ طالبان ـ القاعده را تامین نمی کنند . پس این جنگجویان از کجا پول پیدا می کنند تا جنگ افزار بخرند و یا به خانواده ی انتحاری ها کمک مالی بدهند؟؟

آری سازش با ایران و کنترل پاکستان و بویژه سازمان امنیتش می تواند کار ساز باشد. ولی آیا در امریکا و انگلیس کسی پیدا می شود تا کمک های مالی تندروان ثروتمند وهابی در عربستان و امارات را هم ببیند  و بخواهد چشمه ی این کمک ها را بخشکاند.؟

این دو کار یعنی سازش با همسایگان افغانستان و بویژه ایران آن هم تنها در باره ی افغانستان و خشکاندن چشمه های مالی ستیزه جویان ارتجاعی را باید همزمان به کار بست.

اکنون آقای اوباما پس از گذاشتن و برداشتن، سی هزار سرباز تازه نفس را آماده ی گسیل به افغانستان می کنند.متحدان دیگر هم هفت هزار سرباز دیگر را قول داده اند که همراه آمریکائیان بفرستند.ولی در این میان آنچه پنهان می شود آنست که هر گاه نامی از افغانستان برده می شود در واقع منظور پاکستان هم می باشد.این دو کشور نه اینکه تنها پشتون ها سرنوشتان را به هم دوخته باشند،مواد مخدر،شرایط استراتژیکی،دین و قرائت عقب مانده از آن،میدان کشاکش کشور های نیرومند دنیای کهنه و تازه، گره کوری به این پیوند ها زده است.

نمونه اش موضع گیری های چین و میوه چینی این نو رسیده ها می باشند.چین متحد دیر پای پاکستان و دشمن هندوستان،هم با کیش دادن طالبان و یاری های نظامی پاکستان برای تسخیر کابل موافق بود و هم  امروزه بهترین قراردا استخراج و به یغما بردن غنی ترین معدن مس افغانستان را بدس آورده است.

از این ها  که بگذریم تا آقای کرزای و یا هرکس دیگر نتواند شخصیت توانمند (مانند آتا تورک،رضاشاه و یا دست کم نادر خان افغانی)مورد پسند افغانی ها را به نمایش بگذارد،کار ها و حتی زدو بند ها با طالبان هم پیش نخواهد رفت.در افغانستان کسی او را در خورد مقام ریاست کل همه ی مجمع الجزایر به رسمیت نمی شناسد.

پیش از آنکه نیرو ها و افکار عمومی کشور های یاری دهنده فرسوده شوند باید در هر سه راستا با جدیت دست به کار شد.

هماهنگی با همسایگان افغانستان

خشکاندن منابع مالی داخلی و خارجی طالبانی و القاعده ای

پوشاندن قبائی بر پیکر پرزیدنت، که پسند مردم مغرور و کهنسال افغانستان باشد

 

 

 

5 دسامبر2009                                                                                 


December 26th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی